جدول جو
جدول جو

معنی روح قدس - جستجوی لغت در جدول جو

روح قدس(حِ قُ دُ / دْ)
یا روح قدسی. مخفف روح القدس عربی است یعنی جبرئیل:
روح قدس را ز فخر روزی صدبار
گرد در و مجلسش مجال و مدار است.
ناصرخسرو.
نه مرد لافم خاقانی سخنبافم
که روح قدس تند تاروپود اشعارم.
خاقانی.
و الا جهانیان را مقرر است که بدیهۀ رای و اول فکرت شاهنشاه دنیا... راهبر روح قدس است. (کلیله و دمنه).
داور دین شاه شجاع آنکه کرد
روح قدس حلقۀ امرش بگوش.
حافظ.
و رجوع به روح القدس و روح جبرئیل و روح قدسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از روح القدس
تصویر روح القدس
روح قدسی، جان پاک، روان پاک
جبرئیل، در اسلام و دیگر ادیان سامی یکی از فرشتگان مقرب الهی که که وحی را بر پیغمبران نازل می کرد، روح الامین، روح اعظم، امین وحی، حامل وحی، ناموس اکبر، سروش
در آیین مسیحیت روحی که بر مریم تجلی کرد و بر او دمید و عیسی متولد شد
شیداسپهبد، روان بخش، اقنوم سوم
فرهنگ فارسی عمید
(حِ قُ)
بگفتۀ امام غزالی از مراتب ارواح نوارنیۀ بشریه است وآن روحی است نبوی که پیغمبران و بعضی از اولیا بدان مختص میشوند و لوایح غیبی و احکام آخرت و قسمتی از معارف ملکوت آسمانها و زمین بلکه معارف ربانی که روح عقلی و فکری از رسیدن بدانها قاصرند در آن تجلی میکنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ذیل روح). و رجوع به روح (در اصطلاح حکمت) شود
لغت نامه دهخدا
(حِ قُ)
جبرئیل. (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) ، روح فرشتگی در برابر روح حیوانی:
دردسر دادیم حضرت را و حضرت روح قدس
روح قدسی دردسرها برنتابد بیش از این.
خاقانی.
چون همه روحانیان روح قدسی عاجزند
چون بدانی تو بدین رای رزین تبریز را.
مولوی.
بشیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش.
حافظ.
رجوع به روح قدس و روح القدس و ’روح’ و جبرئیل شود
لغت نامه دهخدا
(حُلْ قُ دُ)
جبرئیل. (السامی فی الاسامی) (دهار) (از غیاث) (آنندراج). و بسکون دال و تحریک آن هر دو مستعمل است. در این شعر خاقانی که در تعریف شعر است بسکون دال آمده:
کرده روح القدس پیش کعبه پرها را حجاب
تا برو آسیب سنگ اهل طغیان آمده.
(از آنندراج).
روانبخش. (لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ذیل روانبخش). یکی از اقانیم ثلاثه نزد ترسایان. سومین از اقانیم ثلاثۀ ارباب تثلیث. ثالث ثلاثه نزد مسیحیان. روح. کلمه. جان پاک. صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: روح القدس اقنوم سوم از اقانیم ثلاثۀ الهیه خوانده شده، و آن را روح گویند زیراکه مبدع و مخترع حیات است، و ’مقدس’ گویند زیرا که یکی از کارهای مخصوص او اینکه دلهای مؤمنان را تقدیس میکند، و بسبب علاقه ای که بخدا و مسیح دارد او را روح الله و روح المسیح خوانند -انتهی. و رجوع به حکمت اشراق ص 201، 205 (حاشیه) و 265 و 270 و روح و جان پاک وجبرئیل در این لغت نامه شود:
برای پرورش جسم، جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی.
رودکی.
روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست
خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من.
خاقانی.
بر بام سدره تا در ادنی فکنده رخت
روح القدس دلیلش و معراج نردبان.
خاقانی.
تا لبش را لب نخوانی زینهار
زآنکه روح القدس جان میخواندش.
خاقانی.
فیض روح القدس ار باز مددفرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.
حافظ.
، در فرهنگ علوم عقلی (ص 281) چنین آمده: آنچه را فلاسفه جوهر عقلی نامیده اند الهیون روح القدس مینامند، بعضی گویند: افلاطون جوهر عقلی را روح القدس نامیده، در هرحال این اصطلاح از مختصات فلسفۀ اسلامی و عرفان است و گاه مراد از آن عقل بالمستفاد میباشد و عقل را در مرتبت اجمال نیز روح القدس گفته اند -انتهی. و رجوع به اسفار ملاصدرا ج 4 ص 89 و 166 و 79 و 107 و ج 1 ص 72 شود
لغت نامه دهخدا
(قُ سُلْ اَ یَ)
کوهی است بزرگ به نجد. (منتهی الارب) (آنندراج). یا آن به ضم اول است فقط. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روح قدسی
تصویر روح قدسی
روح فرشتگی در برابر روح حیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
شیدا سپهبد روانبخش و، روح القدس، (فعل) جوهر عقلی، (فعل) عقل بالمستفاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روح القدس
تصویر روح القدس
((~. قُ دُ))
روان پاک، جبرئیل، اقنوم سوم نزد مسیحیان
فرهنگ فارسی معین